عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سلام بر تو که نوری و ذکری و ایمان سـلام بر سـخـن حـق سـلام بـر قـرآن به هـفـت آیـۀ سَـبعُ المَثـانیات سوگـند تمام رحمت محضی، قسم به «اَلرّحمان» مُـعـَلّـَقـات، مـعـلـّق شد و به زیـر آمـد همین که نور تو آمد در آن زمان به میان خِرَد به عمق تو هرگز نمیرسد دستش هزار معنی نازک شدهست در تو نهان اگـر که چـهـره بـدون نـقـاب بـنـمـایـد کُمیت عقل شود لنگ و عاجز و حیران نـسـیـم جـنـت حـق مـیوزد ز آیـاتـش بهشت را به تماشا نشین در این بستان خزان گذشت بر اوراق خلق و کهنه شدند گذر نکـرده بر اوراق او غـبار خزان به پیـش هـیبت «فَـأتُـوا بِمِثْـلِهِ» فُـصَحا گرفتهاند سر انگشت عجز را به دهان زبان به کـام گـرفـتـند جـمله لال شدند چو گفت «فَاسْتَمِعُوا لَه وَ أنصِتُوا» یزدان بـشر کجا و توان سخـن چو او گـفـتن زبان هیچ بـشر نیست مـرد این میدان فـدای نـثـر روانش شود هـزاران نظم که داده است پـریـشـانـی مـرا سـامـان هزار عمر شده صرف فهم او و هنوز بـدیع مـانـده مـعـانی او و نـحـو بـیـان هـزار فـتـنـه بـیـایـد هـزار فـتـنـه رود به زیر سـایۀ قـرآن نـمیشـوم نگـران چنان پر است کتاب خدا ز وصف علی شود عـلی، بشود این کتاب اگر انسان ببین به غیر علی کـیست باء بسم الله؟ ببین شدهست علی بر کتاب حق عنوان بدون نقـطه چه معـنا دهد کـلام کسی؟ عـلیست مُظهِـر قـرآن و معنی تبـیان خطاب آمده «بَلِّـغ»: «عـلی ولی الله» که در غدیر شود حق چو آفتاب عیان به برکت عـلی «اَکـمَلـتُ دیـنَکُـم» آمد که با ولایت او کامـل است این بـنـیان خـلافـت است فـقـط لایـق عــلـی آری «لَقَد تَقَمَّصَها» دیگری که وای بر آن کسی که شیعۀ او نیست، غرق میگردد علیست کشتی نوح و علیست کشتیبان هر آنچه گفته نبی در حق علی وحی است مُطَهّـر است نبی از خطا و از هـذیان بدون حب عـلی راه بدتر از چاه است به کعبه نه که رسد آخرش به ترکستان عَلَی الصَّباح قـیامـت خـدات میپـرسد چه شد که بعد نبی «اِتَّبَعتُم الشَّیطان»؟ عـلیست سِـرّ « یـداللهِ فَـوقَ أَیـدیـهـِم» که اوست آیت عظمای حق به عالمیان علیست علّت جـمع ضمیر «أَنفُـسَنَا» به جز علی چه کسی بوده بر پیمبر جان؟ علیست هادی اُمّت پس از نبی به صراط صراط نیـست برای مُحـبّ او لـغـزان علیست وجه خداوند «ذوالجلال» بلی در آن زمان که شود «كُلُّ مَن عَلَیهَا فَان» علیست ساقی کوثر، علیست رحمت محض و غیر اوست سرابی که «یَحسَبُ الظَمئان» علیست صاحب علم کتاب و شاهد وحی کجاست عالم و جاهل به یکدگر یکسان؟! علی و فـاطمه مصداق آن دو دریـایند به جز حسین و حسن نیست لؤلؤ و مَرجان قـسـم به آیۀ «تَـبـّت یَـدا» بـریـده شود دو دست هر که زند دست جز بر این دامان اگر که تـیـغ به رویم کـشـنـد میمـانـم نـمیشوم ز مـسـیر غـدیـر رو گـردان بگـیـر دسـت مـرا بـیقـرارِ نــام تـوأم کویر خشک منم من، تویی تویی باران سخن به آب رسید و ز غصه آب شدم عطش چه کرد که صَارَ السَّماء مثل دخان رسیده است خطاب «اِرجِعی الی رَبّک» خدا کند نخـورد سنگ بر لب و دندان فدای قاری قـرآن که تـشـنـهلب بـود و نداد جـرعـۀ آبی کسی به آن عـطـشان |